بخشی از کتاب
آنها خانوادهی مرفهای بودند و هیچ کم و کسری نداشتند اما در این خانواده رازی وجود داشت که نباید برملا میشد. آنها همیشه در هول و هراس بودند که مبادا روزی کسی به رازشان پی ببرد. حتی تصور این که کسی از خانوادهی پاتر چیزی بداند برایشان غیرقابل تحمل بود. خانم پاتر خواهر خانم دورسلی بود اما ساها بود که یکدیگر را ندیده بودند. در واقع خانم دورسلی وانمود میکرد که خواهری ندارد زیرا خواهر او و شوهر بی مصرفش ذرهای به خانوادهی آنها شباهت نداشتند. دورسلیها همیشه از این واهمه داشتند که روزی خانوادهی پاتر در آن حوالی آفتابی شوند و سرزبان ها بیفتند. آنها این را نیز میدانستند که خواهر خانم دورسلی یک پسر کوچک دارد ولی هرگز او را ندیده بودند و این خود بهانهی دیگری برای دوری کردن از پاترها به دست آنها میداد زیرا نمیخواستند پسرشان با پسر خانوادهی پاتر دوست و همبازی شود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.