بخشی از کتاب
کارول تاوریس در کتابش به نام خشم: احساس اشتباه، داستانی درباره یک مار کبرای بنگالی را که به نیش زدن روستایی های رهگذر علاقه داشته تعریف می کند. یک روز یک سوامی – مردی که بر خود مسلط شده است – مار را متقاعد می کند که نیش زدن اشتباه است. مار قسم می خورد که فورا این کار را متوقف کند و همین کار را هم انجام می دهد. پس از مدتی طولانی، پسرهای روستا بدون ترس از مار بزرگ شدند و شروع به اذیت و آزارش کردند. مار که زخمی و خونین شده بود به سوامی گله کرد که این اتفاق به علت نگه داشتن قولش افتاده است. سوامی به او گفت: من به تو گفتم نیش نزن، ولی به تو نگفتم که صدای هیس هم در نیاور.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.