بخشی از کتاب
دههها پیش زیر آفتاب سوزان مشغول تماشای گروه سربازانی بودم که عرق ریزان در حال تلاش برای رفع مشکلی بودند. در چنین شرایطی به نظرم زمان بهکندی میگذشت. در آن زمان، مشغول خدمت سربازی در ارتش اسرائیل بودم. آن موقع لیسانس روانشناسی داشتم و بعد از یک سال خدمت، به عنوان افسر پیادهنظام در واحد روانشناسی ارتش مشغول خدمت شده بودم. یکی از وظایف گاه به گاه من در آنجا کمک به ارزیابی مربیان داوطلب برای آموزش افسران بود. برای این کار، از روشهایی استفاده میکردیم که ارتش انگلیس در جنگ جهانی دوم طراحی کرده بود.
یکی از آزمونها «چالش گروه بدون رهبر» نام داشت که در زمین با مانع انجام میشد. هشت داوطلب این آزمون را انجام میدادند. این داوطلبان یکدیگر را نمیشناختند و تمام علائم مربوط به درجۀ نظامی و دیگر مشخصاتشان حذف شده بود و فقط با برچسبهای شماره گذاری شده شناسایی میشدند. به آنها دستور میدادند یک کندۀ چوب بلند را از زمین برداشته و آن را از روی دیواری به ارتفاع حدود 180 سانتیمتر رد کنند. تمام گروه میبایست بدون این که خودشان یا چوب به زمین و دیوار برخورد کند، به آن طرف دیوار میرسیدند. اگر هر یک از این موارد اتفاق میافتاد، باید آن را اعلام کرده و دوباره کارشان را شروع میکردند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.