بخشی از کتاب
زندگی ما تغییر کرده است. جامعه نیز تغییر کرده است. در قدیم (این اصطلاحی است که دخترم به کار میبرد) جامعه از خانواده بیشتر حمایت میکرد و خانواده را بیشتر تأیید مینمود. خطوط اقتدار هم مشخص بودند. بچهها به معلمها و والدین خود احترام میگذاشتند و به حرفهایشان گوش میدادند. همه به جز «افراد خلافکار» به پلیس و دیگر افراد بانفوذ و مورداعتماد، احترام میگذاشتند. خانوادهها رابطه نزدیکتری داشتند. طلاق بهندرت اتفاق میافتاد، بیشتر مادرها در خانه و پدران نانآور خانه بودند. تلویزیون سریالها و برنامههای ساده و خانوادگی پخش میکرد. هرچند که ما میدانستیم خانوادههای این سریالها از واقعیت موجود در کشور دور هستند، اگرچه میدانستیم بعضی پدران با بچهها بدرفتاری میکنند ـ اگرچه مشکلات آن زمان به جدیت مشکلات بچههای امروز نبود ـ مشکلات انضباطی ۵۰ سالهها و ۶۰ سالههای حالا در آن زمان، محدود به دیر انجام دادن تکالیف، آدامس جویدن، صحبت در کلاس درس و خارج شدن از صف بود. تعداد کمی از بچههای طبقه متوسط مواد مخدر مصرف میکردند. بچههای آن زمان بین تماشای فیلم، بازی کامپیوتری و بازی خارج از خانه، آخری را برمیگزیدند. امروزه ما کجا هستیم؟
تصور ما از خانواده تغییر کرده است. در ایالات متحده تنها نیمی از بچهها تا پایان تحصیلات با پدر و مادر خود زندگی میکنند. در اغلب خانوادهها، هم پدر و هم مادر خارج از خانه کار میکنند و وقت و انرژی خود را برای کارهای زیادی غیر از تربیت بچهها میگذارند. بچهها بیشتر از زمان ما قدرت والدین و معلمهایشان را میآزمایند.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.