بخشی از کتاب
دولتمند آنی به شاگرد جوان گفت: «برای کمک و پشتیبانی از تو، قاعدهی کلی دیگری نیز به تو میدهم. در سراسر زندگیات از آن بهرههای عظیم خواهی برد. از درون و بیرون، تو را متحول خواهد کرد. در واقع، تو را قادر خواهد ساخت تا دولت راستین را کسب کنی؛ دولت راستین، تنها به دست آوردن داراییهای مادی نیست. دولت راستین بسیار وسیعتر از آن است. قاعده مالیات خواهد گذاشت که به هدفهای مالیات و حتی به بیش از آن برسی.
اما مادامی که دولت را میجویی، هرگز از این واقعیت چشم برندار که اگر شادمانی و نیک بختی را از دست بدهی، همه چیز را از دست خواهی داد. دویدن از پی پول به آسانی میتواند به وسواس بدل شود و نگذارد که از زندگی کام بجویی. و همان گونه که گفتهاند: چه سود اگر آدمی همه جهان را به دست آورد، اما روح را از دست بدهد؟ پول خادمی بیهمتا، اما اربابی مستبد است. آیا منظورتان این است که دولت و نیکبختی نمیتوانند با هم وجود داشته باشند؟ ابدا.
اما باید بسیار هشیار باشی تا چشماندازت را از دست ندهی. جان. د. کفلر، یکی از بزرگترین دولتمندان جهان، چنان در اشتغال ذهنی و سنگینی نگرانیهایش خرد شد که در پنجاه سالگی، پیرمردی کوچک بود. معدهاش چنان ناراحت بود که تنها چیزی که میتوانست بخورد نان و شیر بود. مدام میترسید که پولش را از دست بدهد و اطرافیانش به او خیانت کنند. پول اربابش شده بود. دیگر نمیتوانست از پول کام بجوید. در واقع، از یک منشی سادهی اداره که میتواند از غذایش لذت ببرد نیز فقیرتر بود.»
جوان گفت: «ثروت را جلوی چشمم میآورید و آنگاه مرا میهراسانید؟» دولتمند گفت: «اگرچه نیتم این نیست، و قاعده ایی که هم اکنون به تو خواهم داد یاریات خواهد کرد تا از تله یی که بسیاری از جویندگان دولت به دامش افتادهاند برحذر بمانی. اشخاصی که هنوز اساسا فقیرند، بیرحمانه کار میکنند تا به هدفهایشان برسند. نخستین پولی که به دست میآورند، انگشت بر ژرفترین جاه طلبی شان میگذارد، و سبب میشود که مشتاقتر و مشتاقتر شوند. آنگاه که ثروت هنگفت به دست میآورند، شروع میکنند به ترس از دست دادن آن.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.