کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف استداستان دختر بچه‌ی هفت ساله‌ای به نام السا است. او با مادربزرگ هفتاد و هفت ساله‌اش زندگی می‌کند.السا، مقداری با همسن و سالانش فرق دارد. او عاشق ویکی‌پدیا است و مدام این سایت را چک می‌کند. غلط‌های املایی دیگران را پیدا کرده و اصلاح می‌کند. او، زیاد کتاب می‌خواند.

مادربزرگش، زن پر شر و شور و بامزه‌ای است که به کارهای عجیب و غریب علاقه‌ی بسیاری دارد. او حاضر است هرکاری بکند تا السا زندگی شادی داشته باشد.السا فقط یک دوست واقعی دارد: مادربزرگش. او و مادربزرگ شب‌ها به دنیای خیال سفر کرده و در آنجا ماجراجویی‌های بزرگ می‌کنند. مادربزرگ در دنیای قصه‌هایش، به السا یاد می‌دهد که شجاع باشد، از خودش حفاظت و در مقابل مشکلات مقاومت کند.اتفاق دردناک و نامنتظره زمانی رخ می‌دهد که مادربزرگ می‌میرد و السا تنها می‌شود؛ اما او حتی به پس از مرگش فکر کرده است. مادربزرگ ماموریت‌ها و مسئولیت‌هایی را به السا سپرده که باید انجام بدهد.

کتاب یک بعلاوه یک داستان زندگی مادری 27 ساله تنها و بی‌پشتوانه به نام «جسیکا توماس» است که به سختی در دو نوبت کار می‌کند تا از پس هزینه‌های زندگی خانواده‌اش بر بیاید. همسرش مارتی دو سال قبل جس را با دختر و پسرش ترک کرده است.او تمام تلاش خود را برای تامین زندگی خودش و فرزندانش به کار می‌گیرد اما علی رغم داشتن دو شغل، باز هم فقر را تجربه می‌کند و وضعیت سختی را می‌گذراند. او در خانه‌ها به عنوان نظافت چی مشغول است و از آن جا که در شهر، مردم پول خوبی بابت این کار نمی‌دهند، به سراغ ویلاهای کنار دریا آمده و در این خانه‌ها کار می‌کند. دختر جسیکا نابغه‌ی ریاضی است اما او پول کافی برای فرستادنش به شهر را ندارد و درگیر ماجراهایی می شود.

کتاب هنوز هم من داستان لوئیزا کلارک است. دختر جوانی که روزی به عنوان یک پرستار وارد خانه‌ای اشرافی و ثروتمند شد و چند وقت بعد، با قلبی شکسته و دلی دردمند، از آنجا بیرون آمد. لوئیزا که عاشق ویل، پسر ثروتمندی که پرستاریش را می‌کرد شده بود، حالا با آن دختر جوانی که وارد خانه شده بود، خیلی فرق داشت. لوئیزا چیزهایی یاد گرفته و دیده بود که اگرچه نتوانسته بود، سرزندگی ذاتی او را، بگیرد، اما او را به زنی عاقل و پخته تبدیل کرده بود. لو می‌داند که با کسی آشنا خواهد شد که زندگی اش را زیرو رو می کند، این فرد او را یاد دوستی می‌اندازد و این یادآوری آزار دهنده خواهنده بود.

چه کسی دنبالت می‌گردد اگر این بار تو کسی باشی که ناپدید می شود؟ این یک پیام تهدیدآمیز است که بارها برای کارآگاه پیپ شخصیت اصلی کتاب خوب مثل مرده ها، ارسال می‌شود. هالی جکسون در این رمان که رکورد فروش نیویورک‌ تایمز را از آن خود کرده، ماجرای دو رمان‌ قبلی خود را به شکل هیجان‌ انگیزی ادامه داده است؛ با این تفاوت که این بار پیپ تنهاست و برای اینکه خودش قربانی بعدی پرونده نباشد، باید نقشه‌ای اساسی طراحی کند…

کتاب در آغوش نور 2 از مجموعه ی هفت جلدی کتاب در آغوش نور اثر بتی جین ایدی است که توسط فریده مهدوی دامغانی ترجمه شده و توسط انتشارات ذهن آویز و تیر منتشر شده است.

این کتاب  ادامه روایت تجربیات نزدیک به مرگ بتی جین ایدی و آثار این اتفاق بر زندگی خانوادگی و اجتماعی او است. زمانی که پس از یک عمل جراحی تا دم مرگ رفت و بازگشت. اتفاقی که زندگی اش را دگرگون ساخت او را تبدیل به انسان دیگری کرد. انقلابی که او آن را به یک بیداری معنوی تعبیر می‌کند.

کتاب بازمانده روز داستان آقای استیونز سرپیش‌ خدمتی انگلیسی است که زندگی خود را وقف خدمت وفادارانه به لرد دارلینگتون کرده‌ است. داستان با رسیدن نامه‌ای از یک همکار قدیمی شروع می‌شود. در این نامه خانم کنتن از زندگی زناشویی خود می‌گوید که استیونز آن را حمل بر نارضایتی او از ازدواجش می‌کند. همزمان با رسیدن نامه موقعیتی برای استیونز پیش می‌آید که بتواند به بهانه تحقیق دربارهٔ استخدام مجدد خانم کنتن، دوباره برگردد سراغ رابطه‌ای که زمانی آن را بسیار دوست می‌ داشته‌ است. ارباب جدید خانه، آمریکایی ثروتمندی به نام فارادی او را تشویق می‌کند که ماشین را بردارد و برود به مرخصی‌ای که بی‌شک استحقاقش را دارد.این سفر فرصتی می‌شود برای استیونز که وفاداری تزلزل‌ ناپذیرش به لرد دالینگتون، معنای و مفهوم «تشخص» و حتی رابطه خودش با پدرش را مورد بازاندیشی قرار دهد. دست آخر، استیونز مجبور می‌شود که به مفهوم واقعی رابطه‌اش با خانم کنتن بیندیشد.

نویسنده در کتاب ماورای طبیعی شدن توضیح می‌دهد که چگونه افراد می‌توانند با استفاده از قدرت درون خود به پتانسیل نهایی‌شان دست یابند. این کتاب اصول و شیوه‌ ها‌یی را بیان می‌کند که به افراد عادی کمک می‌کند تا مهارت ایجاد بدنی کارآمدتر، متعادل‌تر، سالم‌تر، ذهنی نامحدودتر و دسترسی بیشتر به قلمروهای حقیقت معنوی را توسعه دهند.جو دیسپنزا می‌گوید که همه ما توانایی ماورای طبیعی شدن را داریم. در واقع، ما ذاتاً ماورای طبیعی هستیم، اما باید یاد بگیریم که قفل آن قدرت را باز کنیم.

هنگامی‌که یاد گرفتید ذهنتان را در آن سطح بالاتر فرکانس به کار بگیرید، می‌توانید به صورت عمدی شیمی‌ بدن خود را تغییر دهید. وقتی یاد بگیرید که شیمی‌ مغز خود را برای ایجاد تجربیات متعالی تغییر دهید، می‌توانید تجربیات متعالی‌ تری را تجربه کنید.