بخشی از کتاب
رئیس شعبهٔ اخذ رأی و ناظران به هم نگاه کردند. معلوم بود که انتظار میرود از الگوی منشی پیروی کنند و همان کار را انجام دهند، اما هیچکدام نمیخواستند اولین نفر باشند، اذعان به این که وقتی پای سرعت تصمیمگیری سریع و اعتمادبهنفس در میان باشد کسی به پای منشی نمیرسد، حس خوبی ایجاد نمیکرد. کارمندی که برای بررسی وضع بارندگی دم در رفته بود، زود دستش آمد که برای رسیدن به جایگاه منشی، باید خیلی زحمت بکشد تا بتواند مثل شعبدهبازی که خرگوشی را از کلاه بیرون میآورد، یک رأی از موبایل درآورد. با دیدن رئیس حوزهٔ اخذ رأی که در گوشهای، با تلفن همراه با خانهاش صحبت میکرد و با مشاهدهٔ دیگران که هر کدام با تلفن شخصیشان پچپچ میکردند، از امانتداری همکارانش در استفاده نکردن از تلفن ثابت سازمانی که فقط برای مصارف اداری بود و در نتیجه به نفع دولت صرفهجویی میکردند، خوشحال شد. تنها کسی که به خاطر نداشتن تلفن همراه، منتظر شنیدن اخبار دیگران بود، نمایندهٔ حزب چپ بود و البته علاوه بر این، بیچاره کسی را نداشت که به او زنگ بزند، زیرا در شهر، تنها زندگی میکرد و خانوادهاش در شهرستان بودند. مکالمات بهتدریج یکی پس از دیگری تمام شد، طولانیتر از همه مال رئیس شعبه بود، به نظر میرسید سعی میکند از مخاطبش بخواهد فوراً به حوزهٔ رأی گیری بیاید، باید ببینیم چه پیش میآید و موفق میشود یا نه، بههرحال او باید پیشقدم میشد و با تلفن صحبت میکرد، البته منشی اشتباه کرد که بر او پیشی گرفت، ولی ظاهراً کمی بینزاکت است، درستش این بود که مثل ما سلسلهمراتب اداری را مراعات میکرد و پیشنهادش را ابتدا با رئیسش در میان میگذاشت. رئیس، نفسی را که مدتی در سینه حبس کرده بود، رها کرد، گوشی را توی جیبش گذاشت و پرسید، چه خبر، به چه نتیجهای رسیدید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.