بخشی از کتاب
برق می رود. در یک چشم به هم زدن، همه جا تاریک میشود. گروه موسیقی دست از نواختن می کشد. داخل خیمه، مهمانان جیغ می کشند و به یکدیگر می چسبند. نور شمعهای روی میز تنها افراد را سردرگم تر می کند و روی دیوار خیمه سایه می سازد. نمی توان کسی را دید یا حرفی را شنید، چون به جز صدای مهمانان، باد به شکلی جنون آمیز، زوزه میکشد. و به این استان تا پایان داد بیرون، طوفانی خشمگین در جریان است. جیغ می کشد و خود را به خیمه می کوبد. با هر حمله اش، کل ساختار چادر درهم می پیچد و با نالهای بلند، به خود میلرزد. مهمانان از ترس، چمباتمه می زنند. گره های پارچه ورودی باز شده است و مدام به هم می خورد. شعله مشعل های پارافینی که درگاه را روشن کرده اند، گویی، پوزخند می زنند.
حالا، تقریبا همه چیز برای مراسم عروسی آماده است. داریم به مرحله بعد می رسیم. غروب، شام قبل از عروسی را با حضور مهمانان منتخب برگزار می کنیم. پس، در واقع، عروسی از امشب شروع می شود. شامپاین را داخل ظرف یخ می گذارم تا پیش از شام سرو شود، هشت بطری بالینجر انگور همراه با شراب شام و چند جعبه گینس. همه را مطابق دستور عروس حاضر می کنم. در موقعیتی نیستم که اظهارنظر کنم، ولی به نظرم، این همه نوشیدنی زیاد است. البته، همه مهمانان آدم های بالغی اند. مطمئنم بلدند چطور خودشان را کنترل کنند، شاید هم نه.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.