بخشی از کتاب
چرا این قدر به نوشتن خاطراتمان علاقه مندیم؟ حتی وقتی که هنوز زنده ایم، می خواهیم وجودمان را، مانند سگ هایی که به شیر آتش نشانی می شاشند اثبات کنیم. عکس های قاب کرده مان را، دیپلم هایمان را، کاپ های روکش نقره شده مان را به نمایش می گذاریم؛ حروف اول ناممان را روی ملافه هایمان می دوزیم، ناممان را روی تنه درختان حک می کنیم، یا با خط بد روی دیوارهای دستشویی می نویسیم. همه این ها زاییده یک احساس است: امید! یا به کلام ساده تر جلب توجه! حداقل در پی شاهدی هستیم. نمی توانیم تحمل کنیم صدایمان، مانند رادیویی که از کار می افتد، سرانجام ساکت شود.
اگر دوست بد نداشته باشی به دوستان زیاد احتیاج نداری.
تنها راه نوشتن حقیقت تصور هیچ وقت خوانده نشدن نوشته هایت است. نه توسط کسی، و نه حتی، مدتی بعد توسط خودت. در غیر این صورت بهانه تراشی را شروع می کنی.
دیروز آن قدر خسته تر بودم که تمام مدت روی کاناپه دراز کشیدم و هیچ کاری نکردم. بنا به عادت گفتگوی روز تلویزیون را تماشا می کردم، که در آن اطلاعاتی را بدون ملاحظه آشکار می کردند. آشکار کردن بدون ملاحظه اطلاعات مد شده است: مردم اطلاعاتی درباره خود و دیگران آشکار می کنند. این کار را از فرط نگرانی و گناه، و به خاطر خوش آمد خودشان می کنند، ولی بیشتر به این دلیل که می خواهند خودشان را نشان دهند، و آدم های دیگر هم می خواهند تماشایشان کنند. من خود را از آن ها مستثنی نمی کنم: من هم از تماشای این گناهان کوچک زشت، این نابسامانی های کثیف خانوادگی، و این ضربه های روحی لذت می برم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.