رمان دختری که رهایش کردی، درباره‌ی زندگی دو زن با بعضی خصوصیات مشابه است که یکی از آن‌ها با نام سوفی که مجبور می‌شود در زمان دوری شوهرش و در زمان اشغال فرانسه از خانواده‌اش در مقابل نازی‌ها مراقبت کند و زن دیگر به نام لیو در لندن زندگی می‌کند. سوفی در جریان جنگ جهانی اول با همسرش که هنرمند بوده است، خداحافظی می‌کند و او به میدان جنگ می‌رود. زمانی که فرانسه به دست نازی‌ها اشغال می‌شود، تصویری که ادوارد از چهره‌ی همسرش سوفی کشیده است به دست یکی از سربازان آلمانی می‌افتد و توجه او را جلب می‌کند. در بحبوحه‌ی این اتفاقات، سوفی تمام سعی خود را می‌کند تا بتواند بار دیگر همسرش را ببیند.

در اواخر کتاب من پیش از تو، لوئیزا کلارک به کلی عاشق ویل شده بود. کتاب پس از تو به داستان زندگی لو بعد از اینکه ویل آن تصمیم مهم و حیاتی را می‌گیرد اشاره می‌کند.

لوئیزا بعد از آن اتفاق مهم ، اکنون به لندن آمده است و در آپارتمانی زندگی می‌کند که با پول ویل خریده است. پولی که ویل برای او گذاشته بود تا زندگی خود را تغییر دهد. تا شاید باعث شود لو به شیوه‌ای متفاوت زندگی کند، شیوه‌ای که ویل سعی کرده بود به لو یاد دهد.

لو در کافه فرودگاه مشغول به کار شده و مدام درگیر خاطرات ویل است، در ذهن خود با او گفتگو می‌کند و هنوز آن زندگی را که ویل از او خواسته بود در پیش نگرفته است. هنوز در حال هضم آن اتفاق است و احساس می‌کند توانایی ادامه زندگی را ندارد.

ماجرای کتاب من پیش از تو، با حادثه‌ای که برای ویل ترینر اتفاق می‌افتد شروع می‌شود. ویل ترینر پسری از طبقه بالای جامعه است که متخصص امور مالی نیز می‌باشد. او ورزشکار، ماجراجو، اهل سفر و عاشق است که وضعیت مالی بی‌ نظیری دارد. از آن دسته از آدم‌هاست که تا به حال کمبودی در زندگی نداشته و هرچه را که می‌خواسته به دست آورده است.

حادثه مهم رمان در سال ۲۰۰۷ رخ می‌دهد و نویسنده به طور خلاصه آن را شرح می‌دهد. باران به شدت می‌بارد و ویل بعد از اینکه به قصد انجام دادن کارهای خود، دوست دخترش لیسا را ترک می‌کند در خیابان با یک موتورسوار تصادف می‌کند. تصادفی که باعث می‌شود دچار آسیب در مهره‌های ۵ و ۶ ستون فقرات شود و فلج شدن دست‌ها و پاهای او را به همراه داشته باشد.