کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ ماجرای دو موش به نام‌های اسنیف و اسکِری و دو آدم کوچولو به نام‌های هِم و ها است که همگی در دالانی پر پیچ و خم زندگی می‌کنند و به دنبال پنیر برای پر کردن شکم خود و رسیدن به سعادت و خوشبختی هستند. در این داستان پنیر استعاره‌ای است از آنچه انسان می‌خواهد و آرزویش را دارد. مثل آرزوی شاگرد اول شدن یا نمرات خوب گرفتن، عضو تیمی شدن، به دست آوردن شغلی خوب و مناسب، داشتن رابطه‌ای خوب و دوستانه و در نهایت داشتن احساسی خوب از خود.

شخصیت‌های خیالی کتاب موش‌ها و آدم کوچولوها بدون در نظر گرفتن جنس، سن و ملیت نماینده بخش‌های ساده و پیچیده‌ی شخصیت ما هستند و هرکدام از ما در بخش‌هایی از زندگی احتمالا شبیه به یکی از شخصیت‌های داستان عمل کرده‌ایم.

مزرعه ی حیوانات داستان حیوانات مزرعه ی اربابی است که به رهبری خوک ها علیه آقای جونز، صاحب مزرعه، شورش می کنند و او را از مزرعه بیرون می اندازند تا از زیر یوغ انسان ها خارج شوند و آزاد زندگی کنند. اما پس از چندی یکی از خوک ها قدرت را در دست می گیرد و استبدادی نو در مزرعه حاکم می کند. جورج اورول این کتاب را در سال 1945، درست پس از جنگ جهانی دوم، نوشت و منتشر کرد.

کتاب تو همانی که می اندیشی در 7 بخش نوشته شده است.به باور جیمز آلن، افکار ما بزرگترین قدرتی هستند که مسیر زندگیمان را تغییر می‌دهند. پس خلوص افکار زندگی خالصانه‌ای را به ما هدیه خواهد کرد. در واقع هرچقدر که ما افکار اضافی و منفی را دور بریزیم و به جای آن‌ها به مغزمان اجازه دهیم تا چیزهای مهمتر را در نظر داشته باشد، زندگیمان نیز به همان میزان تغییر خواهد کرد. کنترل افکار و مدیریت ذهن باعث می‌شود تا افراد بتوانند راه درست را در زندگی خود انتخاب کنند.

در واقع قدرتی که در مغ ما نهفته است می‌تواند کنترل تمامی بخش‌های بدنمان را نیز بر عهده بگیرد. به این ترتیب اصلاح افکار حتی می‌تواند بر روی سلامت جسمی ما نیز تاثیر مثبتی بگذارد.