معرفی کتاب عمارت رصدخانه
اغلب خانه مان را پیرمردی طاسی و تنومند میدیدم مردی که زانوان گردش را با دستان شل و ولش در آغوش کشیده و مذبوحانه به شلوغی به ساختمان های کوچک تر و مدرن مجاور و به بی شمار آدمی که به سرعت در رفت و آمدند زل می زند. آه صیقی می کشد. نمی داند چرا هنوز اینجاست پیرمرد احوال خوشی ندارد. پیرمرد در حال مرگ است. از بی شمار بیماری و کسالت رنج می برد. پوستش از رنگ و رو افتاده و اندام های داخلی اش به خونریزی افتاده اند. این خانه ما بود و ما هم با رضایتی نسبی در آن زندگی میکردیم که یک روز ساکنی جدید از
راه رسید
ادوارد کری با عمارت رصدخانه نبوغ پنهان در گونه زمان را به اثبات می رساند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.