بخشی از کتاب
من معمولا منفی باف بودم. با اینکه والدين من ثروتمند، تحصیل کرده و صاحب مزرعه بودند ولی رفتار رقت بار و مغموم من، دست یابی به موفقیت را به کاری سخت و ناممکن بدل کرده بود.
وقتی هفده ساله بودم، والدینم از یکدیگر جدا شدند.
من از مدرسه، بیزار بودم. زیاد اهل درس نبودم و از سر کلاس، جیم می زدم. معمولا نمره های ناپلئونی می گرفتم و به همین دلیل برای رفتن به دانشگاه هیچ تلاشی نکردم.
مدتی به این فکر می کردم که نگهبان جنگل بشوم. تا اینکه روزی یک نگهبان جنگل به من گفت که برای این کار باید مدرک دانشگاهی داشته باشم. نگهبان در ادامه گفت که در صورت داشتن مدرک هم از هر ۳۰۰۰ نفر، تنها ۳۰۰ نفر را استخدام می کنند.
در کسری از ثانیه پس از شنیدن جمله ی نگهبان، به این نتیجه رسیدم که من نمی توانم جزو آن ۳۰۰ نفر باشم. البته، حق با من بود. نمی توانستم زیرا باور داشتم که نمی توانم.
بالاخره (با تقلب در امتحان مدرک پایان دوره ی متوسطه ی خود را گرفتم و در پمپ بنزین پیرسونز آرکو ( Pearson’ s Arco) نبش خیابانهای G و Olive در شهر مرسید در ایالت کالیفرنیا مشغول به کار شدم. در همان پمپ بنزین زندگی می کردم. شبها را در وانت خود می خوابیدم. شنوک، سگ باوفا ولی بدقلق من نیز در کنارم بود. بالاخره (بعد از آنکه دو شب پیاپی، فراموش کردم درب جلویی پمپ بنزین را قفل کنم) جاه طلبی من، کارم را به فاستر فارمز، بزرگترین مرغداری جهان کشاند.
یک فرصت شغلی بود با 3.5 دلار در ساعت بعلاوه ی مزایا، سنوات، مرخصی و از همه مهمتر، بازنشستگی. لحظه ای در پذیرش این فرصت کاری درنگ نکردم. شغل من، رد کردن مرغ هایی بود که در خط تولید از مقابلم عبور می کردند. تکه تکه کردن میلیون ها مرغ…. میلیاردها مرغ. این کاری بود که ۴۵۰ تا ۵۳۰ دقیقه در روز انجام می دادم. کارگران خط تولید، در دقایق زندگی می کنند.
با اینکه از جمله کارگران سخت کوش و باهوش بودم و پشتکار خوبی هم داشتم ولی برخی از جنبه های شخصیتی ام مرا از پیشرفت باز می داشت. من تقریبا از همه بدم می آمد. نمی گذاشتم افرادی که به نظر خودم کمتر از من مهارت داشتند به من دستور بدهند.
در مسیر پیشرفت کاری خود به جلو می رفتم و به دیگران می آموختم که چگونه مرغ ها را تکه تکه کنند. ولی مدت زیادی طول نکشید که شخصیت من، مرا به عقب کشاند. به رئیس خود گفتم: «وین، برو به جهنم.» و این حرف را در برابر رئیسش، آقای هویت به او گفتم. همین حرف، کافی بود که مرا به ابتدای خط تولید بازگرداند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.